شعر در مورد اسم جانان
شعر در مورد اسم جانان ,شعر با اسم جانان,شعر با کلمه جانان,شعر برای اسم جانان,شعر درمورد اسم جانان,شعری در مورد اسم جانان,شعری با اسم جانان,شعری با کلمه جانان,شعری برای اسم جانان,شعری درمورد اسم جانان
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد اسم جانان برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
ما ترک سر بگفتیم،
تا دردسر نباشد
غیر از خیال جانان،
در جان و سر نباشد
شعر در مورد اسم جانان
خبری ده به من ای باد که جانان چون است؟
آن گل تازه و آن غنچهٔ خندان چون است؟
روزها شد که دلم رفت و دران زلف بماند
یارب آن یوسف گمگشته بزندان چون است؟
شعر با اسم جانان
باش تا جان برود
در طلب جانانم
که به کاری
به از این بازنیاید جانم.
شعر با کلمه جانان
لبخند نمی زنی
و پنجره بی چاره می میرد
و شعر
بی چاره و با کتِ پاره دور می شود…
لبخند می زنی
و جان، جانانه نیست.
و عشق
آی عشق
چه بی چاره جان نمی گیرد
شعر برای اسم جانان
مرا جانانه در آغوش بگیر
موهایم را با آن دست های نازنینت نوازش کن
و سرم را چون نوزادی دو ماهه
روی سینه ات بگذار
می خواهم تمام عمر
نفسم از جای گرم بلند شود
شعر درمورد اسم جانان
جانانم
آن گاه که در گذشتم ،
از من مترسکی برای پرندگان در مزرعه تعبیه مکن
تا یخ بندان مرا منجمد نکند
و جغدها مرا دشمن نپندارند
شعری در مورد اسم جانان
اگر جانان برآرد کام جانم
کنم جانرا فدای جان جانان
شعری با اسم جانان
غمی، در سایه جانان نداری
وگر جانان نداری، جان نداری
شعری با کلمه جانان
دیبا جم را و قیصر و خاقان را
جانان ما را و جان ما جانان را
شعری برای اسم جانان
دلم بی وصل جانان جان نخواهد
که عاشق جان بی جانان نخواهد
شعری درمورد اسم جانان
ترک جانان گیر خواجو یا برو جان برفشان
ترک جان سهلست از جانان صبوری مشکلست
شعر در مورد اسم جانان
حدیث جان بجز جانان نداند
که جز جانان کسی در جان نداند
شعر با اسم جانان
دلم بی وصل جانان جان نخواهد
که عاشق جان بی جانان نخواهد
شعر با کلمه جانان
پرتو دیدار جانان تافت بر جان، در ازل
دیده جان پرتو دیدار جانان، بر نتافت
شعر برای اسم جانان
مرا گویند در کویش، مرو کانجاست، هم جانان
کسی در منزل جانان چرا تشویش جان دارد؟
شعر درمورد اسم جانان
جان به جانان، دل به دلبر، گر دهی
جان و جانان دلبر و هم دل توئی
شعری در مورد اسم جانان
درد دردش بنوش و درمان جو
جان به جانان سپار و جانان جو
شعری با اسم جانان
دل نداند که فدای سر جانان چه کند
گر فدای سر جانان نکند جان چه کند
شعری با کلمه جانان
بیا جان در ره جانان فشانیم
که جانرا بهر جانان آفریدند
شعری برای اسم جانان
گذر کن ای صبا در کوی جانان
ببر از من پیامی سوی جانان
شعری درمورد اسم جانان
روی جانان مگر از دیده جانان بینی
یا مگر ز آینه طلعت خوبان بینی
شعر در مورد اسم جانان
شادی طلبان از غم جانان بگریزند
من شادی جان جز غم جانان نشناسم
شعر با اسم جانان
ساقی می جانان بگذر ز گران جانان
دزدیده ز رهبانان آهسته که سرمستم
شعر با کلمه جانان
جان به کف شد بر جانان آری
جان برد تحفه جانان عاشق
شعر برای اسم جانان
پهلوی جانان چو بیفکند رخت
مورچه ای دید بپای درخت
شعر درمورد اسم جانان
مکش جعدش که پیش روی جانان
شکنج طره پرخم حجابست
شعری در مورد اسم جانان
چو جانان سرگران باشد بپایش
سبک جان در نیفشاندن گرانیست
شعری با اسم جانان
گرش همچون سگان کو برانند
عنان از کوی جانان برنتابد
شعری با کلمه جانان
نفیر عاشقان در کوی جانان
صفیر بلبلان بر شاخساران
شعری برای اسم جانان
خاکساران را به چشم کم مبین
چون عبیر از زلف جانان ریختند
شعری درمورد اسم جانان
لب میگون جانان جام در داد
شراب عاشقانش نام کردند
شعر در مورد اسم جانان
نشد جان محرم اسرار جانان
بر آن محروم نامحرم بگرییم
شعر با اسم جانان
تا معطر شود همه آفاق
بگشائید زلف جانان را
شعر با کلمه جانان
ور تماشای خلد خواهی کرد
بطلب راه کوی جانان را
شعر برای اسم جانان
بگذر سحری به کون جانان
دریاب حیات جاودانی
شعر درمورد اسم جانان
جوانی کردم اندر کار جانان
که هست اندر دلم بازار جانان
شعری در مورد اسم جانان
از آن دو نرگس خونخوار جانان
ز چشم مست ناهشیار جانان
شعری با اسم جانان
ولیکن تا روان دارم ندارم
من مسکین سر آزار جانان
شعری با کلمه جانان
همه جانست سر تا پای جانان
از آن جز جان نشاید جای جانان
شعری برای اسم جانان
سنایی نیست با جان زنده لیکن
ز جانانست او گویای جانان
شعری درمورد اسم جانان
جان ما جام بود و جانان می
جان ما باده گشت و جانان جام
شعر در مورد اسم جانان
اگر عقلست پس دیوانگی چیست
وگر جانست پس جانان کدامست
شعر با اسم جانان
ز منقارش فلک سوراخ سوراخ
ز چنگالش گران جانان سبکبار
شعر با کلمه جانان
سوی آن سلطان خوبان الرحیل
سوی آن خورشید جانان الرحیل
شعر برای اسم جانان
عشق چو باشد کم نشود جان
دور مبادا سایه جانان
شعر درمورد اسم جانان
آب حیاتی شاخ نباتی
نکته جانان برگو برگو
شعری در مورد اسم جانان
در بزم سرای شاه جانان
نظاره شاهدان جانی
شعری با اسم جانان
ز پیش دیده تا جانان من رفت
تو پنداری که از تن جان من رفت
شعری با کلمه جانان
خبری ده به من، ای باد که جانان چونست
آن گل تازه و آن غنچه خندان چونست
شعری برای اسم جانان
هم به جان و سر جانان که کم و بیش مگوی
گو همین یک سخن راست که جانان چونست
شعری درمورد اسم جانان
سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد
به جان گر صحبت جانان برآید رایگان باشد
شعر در مورد اسم جانان
ای دل ار سودای جانان داری از جان درگذر
ور دل از جان بر نمی گیری ز جانان درگذر
شعر با اسم جانان
ای دل ار صحبت جانان طلبی جان درباز
جان چه باشد دو جهان در ره جانان درباز
شعر با کلمه جانان
یا همه جان باش یا جانان که اندر راه عشق
در یکی قالب نباشد جان و جانان را مجال
شعر برای اسم جانان
دوش ما را از سعادت بود جانان در کنار
دل برون رفت از میان چون آمد آن جان در کنار
شعر درمورد اسم جانان
محو جانان خویش را جانان تصور می کند
قطره خود را بحر بی پایان تصور می کند
شعری در مورد اسم جانان
جان به لب آمد و بوسید لب جانان را
طلب بوسه جانان به لب آرد جان را
شعری با اسم جانان
محب صادق از جانان به جز جانان نمی خواهد
که حیف است از خدا چیزی تمنا جز خدا کردن
شعری با کلمه جانان
ر
یک ذره غم جانان خوشتر بود از صد جان
خوشتر بود از صد جان یک ذره غم جانان
شعری برای اسم جانان
مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد
مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد
شعری درمورد اسم جانان
فریاد رس ای جانان ما را ز گران جانان
ای از عدمی ما را در چرخ درآورده
شعر در مورد اسم جانان
بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه حظ
از چنان جانی که باشد بی رخ جانان چه حظ
شعر با اسم جانان
جان به جانان کی رسد جانان کجا و جان کجا
ذره است این، آفتاب است، آن کجا و این کجا
شعر با کلمه جانان
هرگز المی چو فرقت جانان نیست
دردی بتر از واقعه هجران نیست
شعر برای اسم جانان
جانا تو اگر جان طلبی خوش باشد
اندیشه جان برای جانان نکنم
شعر درمورد اسم جانان
اندیشه خاطر پریشان یک سو
اینها همه یک سو غم جانان یکسو
شعری در مورد اسم جانان
کردیم هر آن حیله که عقل آن دانست
تا بو که توان راه به جانان دانست
شعری با اسم جانان
هست آرزوی جانان کز خلق رو بتابم
من اختیار کردم خلوتگه عدم را
شعری با کلمه جانان
ای دل وامانده، خیز، ره سوی جانان طلب
وز نفس اهل درد مایه درمان طلب
شعری برای اسم جانان
دلی کش صبر نبود آن من نیست
کسی کو دل دهد جانان من نیست
شعری درمورد اسم جانان
سبک باشد سر خالی ز سودا
من و سودای جانان تا که سر هست